دنیای من

از خودم و دنیایم مینویسم

دنیای من

از خودم و دنیایم مینویسم

قراره اینجا بنویسم
نمیدونم قراره از چی بنویسم
شاید اینجا فقط برای خودم بمونه:)
.........
عروس‌ بهار و تابستون هستم با یه‌ دنیا عشق و احساس💚

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۱ مرداد ۹۹ , ۰۸:۵۵
    Post 160
  • ۶ مرداد ۹۹ , ۱۳:۱۶
    Post 159
  • ۳ مرداد ۹۹ , ۱۶:۲۵
    Post 157
  • ۳۰ تیر ۹۹ , ۲۳:۴۴
    Post151
  • ۱۶ تیر ۹۹ , ۱۱:۴۷
    Post148
  • ۳۰ خرداد ۹۹ , ۰۱:۱۰
    Post 141
آخرین مطالب

Post 275

پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۵ ق.ظ

این روزها با ناراحتی از مادر شوهر طی میشه

همشم بخاطر اینه دهنش، چفت و بست نداره و همه حرفی را به زبون میاره و صداقت توی حرفاش نیس و از بی صداقتیش رنجیده میشم!!

ای کاش توی یه ساختمون زندگی نمیکردیم و مجبور نبودم هر روز حتی صداشو بشنوم!!! 

من سریع ناراحتیمو به همسر میگم، اونم حساس و مادر دوست، ناراحت میشه و میره تو فاز قهر

خب زن زندگیتو بکن. به تو چه که اتفاقای زندگی بچه هات که محض اینکه مادری باهات در میون میذارن و با اینکه تاکید میکنن، میذاری کف دست بقیه!!! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۳۱
دختر آفتاب

نظرات  (۴)

آقایون برای هدیه باید ببینی چی نیاز دارن...همون خیلی خوشحالشون میکنه...

در مورد عکس و آتلیه....حتی شده یه دست لباس اسپرت هم داشته باشین کافیه...سخت نگیر زیاد...مهم خودتون توی عکس هستین...ما سالگرد عقدمون عکس میگیریم چاپ میکنیم هر سال....البته امسال عکاس نداشتیم و نشد....

پاسخ:
محبور شدم به همسر بگم که بیا بریم لباس بخریم که برای سالگردمون توی خونه( نگفتم آتلیه) عکس بگیریم.. قبول کرد. دیگه هر وقت اکی داد باید بریم
امیدارم یه سالگرد ازدواج خوب بشه بگیرم.. چون میخوام از ریزش همسر مطلع نشه.. خودمم اصلا نمیتونم برم خیابون و باید تلفنی سفارش ها را اکی کنم.. شایدم بدون اطلاع همسر برم ماشین بابام اینا را بردارم و کارها را انجام بدم

واقعیتش برا سالگرد کار خاصی نکردیم...هدیه...کیک خونگی...دمنوش...و چندتایی عکس...

اینقدر که سرمون شلوغ بود...و توی پست در موردش ننوشتم حتی😁

پاسخ:
من چند باری برای مناسبت ها خودم کیک درست کردم ولی این بار دلم میخواد کیک سفارش بدم و هم اینکه سالگردمون میفته تاسوعا و دوست دارم زودتر برگزارش کنم.. قبلا میگفتم میریم آتلیه و عکس میگیریم الان میبینم خوب جفتمون لباسی نداریم و بخاطر کرونا رفتن به شهر بغلی و خرید امکان پذیر نیس.. کاش میشد همسر میبردم شهر بغلی
.. برای هدیه هم واقعا هیییییچ ایده ای ندارم و همسر مشکل پسنده

مطمئنی همسرت خودش با خواهراش در موردش حرف نزده؟!

و به نظرم به همسرت بگو ببین این مساله رو همه فهمیدن...به نظرم موارد دیگه ی زندگیمون خصوصی بمونه بهتره چون ما دو نفر باید حلشون کنیم...و حرمت زندگیمون باقی بمونه...

یه نصیحت: هیچوقت سعی نکن با مادرشوهرت در بیفتی چون این جنگی هست که هیچ برنده ای نداره...وقتی حرمت ها شکسته بشن و روتون تو روی هم باز بشه هیچوقت دیگه به اون حال اول برنمیگردین....

فقط سعی کن همسرت رو وقتی خسته نیست و با زبان نرم آگاه کنی که مسائل شما دو نفر باید خصوصی بین خودتون بمونه...

من یادمه اوایل نامزدیمون مسائل رو پیش خواهرشوهرم بیان میکردم...روانشناسی خونده بود و کمکمون بود ولی بازم یه وقتا نسبت به نظرش گارد داشتم با اینکه همیشه طرف منو میگرفت...بعد عروسی دیگه هیچ مساله ای رو با هیچکسی عنوان نکردیم سعی کردیم بین خودمون دو تا حلش کنیم چون وقتی به کسی در موردش میگی اون با توجه به تجربه خودش راهنمایی میکنه و ممکنه کاملا راهنمایی اشتباهی هم باشه...گاهی کمک دهنده س البته ولی تا میتونید خودتون مسائلتون رو حل کنین یا نهایت برید از مشاور کمک بگیرید که نگاهی از خارج داشته باشه...کتابهای خوبی هم توی بازار هست سرچ کن مطالعه کن و تکه هاییش رو کنار همسرت بازخوانی کن و نظرش رو بپرس و باهم در موردش همفکری کنین...ما خیلی وقتا در مورد اتفاقاتی که بیرون میبینیم میشینیم حرف میزنیم مثلا میگیم بین فلانی ها فلان اتفاق افتاد، حالا اگه ما بودیم چکار میکردیم چه تصمیمی میگرفتیم...اونجا باهم کنار میایم و اگه بعدا مورد مشابهی برامون اتفاق افتاد با توجه به همون راهکارها که قبلا نتیجه گرفتیم پیش میریم و برا همین مشکلی در رابطه مون پیش نمیاد...من خط قرمزم احترام به خانوادمه...اونم همینطور...همیشه با احترام باهاشون برخورد میکنیم و میدونیم هر توهینی به خانواده طرف مقابلمون یعنی یه ضربه مهلک به رابطه دو نفره مون پس همه ی سعیمون اینه که حرمت ها حفظ بشه...شده از خانواده همسرم ناراحت شدم ولی به روم نیاوردم و فراموش کردم...تمام تلاشتو انجام بده...اون مادر هم ترسیده که لو بره مساله شما رو بازگو کرده برا همین انکار میکنن

پاسخ:
بله‌بله من به همسر خیلی مطمینم. ببین مسیله ما چیزی هست که کم کم همه میفهمیدن و چیزی نبود که بخواهیم کتمان کنیم فقط بخاطر یک سری شرایط خاص میخواستم دیرتر در جریانشون بگذارم که همسر بیشتر ازین خبر نداشتن را جایز ندونست و بخاطر من از مادرش خواهش کرد که فعلا به کسی نگه
من یکی از راز نگهداشتن دلخور شدم و یکیم بخاطر دروغش که میگه به کسی نگفته
حتی دیروز میگفت جاری شک کرده و خودت بهش گفتی و اینهمه پسرم گفت به کسی نگو، خودتون پخش کردید در حالیکه من اصلا اینکارو نکردم
یه جورایی میخواست خودش را تبریه کنه
اتفاقا این قضیه باعث شد دیگه هیچ مشورت و کمکی ازش نخوام به همسرم گفتم من مادر نداشتم و میتونستم از کمک های بعدیش بهره ببرم ولی خب برام مهمه که مشکل و دغدغه من را نره همه جا پخش نکنه
چون یکبار دیگه هم بیشتر از حد خودش بیشتر رفته و من دیگه فرصتی بهش نخواهم داد و هر چی میخواد فکر کنه که من سرسنگینم و..
ممنونم که همیشه دلسوزانه مثل یک خواهر کمکم میدی
راستی باید پست سالگرد ازدواجتون را بخونم و ایده بگیرم ببینم چیکار کنم:))

هیچ وقت هیچ وقت گناه کسی دیگه رو به پای همسرت ننویس...مرد همیشه عاشق مادرش هست بعد عاشق همسرش میشه...براش دو نوع عشق متفاوت هست...

پاسخ:
مه سو چیکار کنم که اینهمه از مادر همسر دروغ میشنوم. دروغ هایی که مربوط به زندگی منه نه کسی دیگه.. یه مسئله ای تو زندگی ما پیش اومده همسرم فقط محض اینکه مادرشه و بعدا بفهمه ناراحت میشه بهش گفت و ازش خواست به کسی نگه.‌ اولش که یه عالمه کولی بازی در آورد چرا زودتر نگفتی.. فرداش نشده به همهههه خبر داده. بعد دیروز میگه من به دخترامم حتی نگفتم. در حالیکه دختراش اومدن با من در مورد همون مسئله حرف زدن. بخدا اشکم از کاراش در اومده. نمیدونم منو خر فرض کرده بهش بگم پیرزن دروغ نگه که به کسی نگفتی؟ اگه نگفتی پس دخترات از کجا فهمیدن:((

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی