غم دنیا میشه دست از سر ما برداری
خدایا ما فقط چشم به تو داریم
من واقعا نگران روابط با ادم های نزدیک زندگیم هستم
خدایا فرجی حاصل کن
سال نو مبارک
سال پیش کاری کردم که از خودم راضیم و میشه گفت عمل مثبت .. کمی وارد این قرتی بازیای پوستی شدم و کمی به پوستم اهمیت دادم
امسال میخوام کمی برای خودم برنامه داشته باشم.. نه که برنامه خیلی بزرگ ها.. یه جور خوشحالی ریز برای خودم فراهم کنم
سال جدید دوست دارم سال سلامتی خودم و عزیزانم باشه
سال بهبود روابط با همسر و دخترم و خانواده ام باشه. من خیلی،وقته افسار این روابط از دستم در رفته و خودم نتونستم تنهایی بهبود ببخشم و شاید مجبور بشم از شخص خبره ای کمک بگیرم
سال پر پولی برام باشه.. یه سری خرج هایی که نیازه بکنم و توش موندم و اوضاع مالی همسر هم قاراشمیشه و توی این خرج های اساسی موندیم و من واقعا ناراحتمش
همینا فعلا
طاعات عبادات همگی هم مقبول
سال ۱۴۰۲ برام سال بهم خوردن رابطه با چندین نفر بود و از نظر روحی چندین ماهه تحت فشارم چون خیلی بدتر شده
به وقت سفر یک روزه
کلا من دلم سفر به تعداد زیاد و مدت کم را می پسنده همسری هم بد سفر
فک میکنم همسر دلش برام سوخت و این سفر یک روزه شهر بغلی را آوردم اخه دو سه ماهیه شدیدا حالم بده و به حدی تحت فشارم که دو شب پیش خیلی زار زدم..
کاش نصفه روز از باقی سفر خوش بگذره و بتونم خریدهای خوبی بکنم
این مدتی که برگشتم سرکار و دختر بین خونه بابام و خیلی کم کم خونه مادر شوهر در تردده، فکر میکنم کار درست چیه؟ شغلم که اتفاقا پولش در حد توجیبی خودمه را رها کنم یا نه
اگه تصمیم به بچه دوم داشته باشم و این مشکلات را مجدد بخوام داشته باشم ایا توانش میمونه یا نه
در ضمن من ادم مطلق توی خونه موندنم نیستم و همسرم بسیار کم توی خونه اس و سرکار نرفتن یعنی همین یه قلم بیرون رفتن و استقلال هم از دست میدم
کار درست چیه خدا
یه زمانی که تب وبلاگ نویسی بالا بود، مامان ها میومدن از کلماتی که بچه شون میگفت مینوشتن
منم دوست دارم این کار را بکنم
کلماتی که دختر میگه
حامه=خامه
شیر
بوجی= بیسکوییت
ماما
بابا
پول
توپ
تاب
چای
نون
قط= قطره
عمَ=عمه
مینوش=اسم خاله هاشه
عزی=عزیز(مادربزرگش)
آب
در
گل
باد
ما=ماشین
بهتر و بدتر را چند روزه یاد گرفته بدون اینکه بدونه یعنی چه
گوگه= گوجه
حُ=خرما
البته همه این کلمات را با زبون خودش میگه و کاش میشد ویس بگیرم
۶ مهر ۱۴۰۲
۱۹ ماهگی دختر کوچولوم 🐥❤️
۹ُمین سالگرد آسمونی شدن مامان نازنینم💔💔
قلبم آتیشه
خدایا من میخوام مامانم را ببینم و کلی باهاش حرف بزنم😭😭
هیچی جاش را برام پر نمیکنه
یادم بمونه امروز را
تا این موقع ناهار نخوردیم
آخرین روز تابستونی
در حالیکه خونه پر از وسیله و اسباب بازیای دختره، دختر خانم عزم خواب میکنه. پدر خونواده فرتی همه جا را ظلمات میکنه.
من دختر را میخوابونم.. یواش یواش میام سراغ یا آشپزی یا جمع کردن کوه اسباب بازیا.. اگه بخوابم آشپزی کنم که عملا کار نهایی غداست، لامپ هود بالای سر گاز به دادم میرسه
امشب با اینکه منتظرم غذای خانم کوچولو دم بکشه، حس جمع کردن اسباب بازیا را ندارم و فقط سعی کردم مسیر رفت و امد همسر را خالی کنم که مبادا مثل من پاهاش بره روی اسباب بازیا
بخدا حس خجالت دارم جلوی همسر که دو تیکه اسباب بازی را جمع نکردم و از طرفی خسته شدم از تکرار مکررات
توی فکر اینم یه خونه تکونی بکنم.
کابینت ها و کشوهای نامرتب بخاطر یه قسقل دختر
اصلا زندگیم دیدنیه
موندم کی مرتب کنم
هر موقع که پدرش می برتش جایی فقط میتونم هول هولی ظرف بشورم و چای و میوه آماده کنم.. بقیه کارهای جزیی و بزرگ بماند
* مه سو جان، راستی اسم دخترکت چیه:)
توی این فاصله از روی میز جلوی مبلی رفته پایین.. رفته توی آشپزخونه و در سطل آشغال را باز کرده.. رفته توی هال و به گل سانسوریای بینوا حمله کرده
الان هم همونطور که داره برا تودش چیزایی میگه خورد زمین
طی این پست چند بار بلند شدم و رشته کلام از دستم رفت
رشته کارها هم همینطوریه
خلاصه برای من که دوست دارم دور و برم مرتب و خلوت باشه باید عرض کنم وجود این بی نظمی های وسط خونه شامل اسباب بازیاش و بقیه وسایل خونه که مورد علاقشه، باعث سلب آرامشم شده
وجودش مایه شکرگزاریه
پوست صاف و نرمش
موهای گوگولیش
نمکی بودنش
خنده هاش
حتی شیطنتاش خنده را برامون به ارمغان میاره
خوب اومد سراغ من و باید برم.. غر غر میکنه دختر کوچولوم
من از زندگی دونفره های بیشتری میخواستم
هم دیر نصیبم شد و هم کمتر از یکسال برام دوام داشت
برای بار دوم دخترم کارش به اورژانس رسید
قلبم هزار تیکه اس
من امروز بیشتر از همیشه بی مادریم را حس کردم
پدرم پیشم بود ولی
خیلی بده هیشکی نتونه این حس هات را درک کنه که بتونه ارومت کنه
دختر کوچولوم خوب شو.. امشب تب نکن.. امشب بالا نیار
من طاقت درد کشیدنت را ندارم
من از زندگی اینقدر بدی دیدم که دیگه ظرفیتم تکمیل شده
این روزها جای خالی مادرم بر روی قلبم خیلی سنگینی میکنه
دارم اشک میریزم و اشک میریزم و اشک میریزم
چی شد که سرنوشت ما اینطور شد
یعنی میشه توی اون دنیا پیش مادرم باشه و باهاش حرف بزنم و بغلش کنم و برم توی بغلش
خدایا ابن نبود را برامون جبران میکنه؟
من برای از دست مامانم خیلی کوچیک بودم.. قدرش را ندانستم
من در آش فراقش دارم آب میشم
پیشاپیش عید همه مبارک
سال خیلی خوبی برای مردم کشورم آرزو میکنم
سال سلامتی و خوشی و کلی اتفاقات خوب باشه برای همه
سال دو نفره شدن همه جوونای دم بخت که ازدواج دوست دارند
۱۰ ماه گذشت از روزی که دخترم به دنیا اومد و با یه موجود کوچولوی دوست داشتنی مواجه شدم
مادری خیلی سخته و البته شیرین
دخترم وجودت مبارکمون باشه، دوست دارم دختر کوچولوی من
چرا غم نبودنت رهایم نمیکند
چرا غم جوان بودنت و چیزی ندیدنت، رهایم نمیکند
چرا داغت همیشه داغ است
چرا جگرم برایت همیشه میسوزد
خدایا چطوری قرار است برای عزیزم جبران کنی
اه خدایا در حالیکه طفل کوچکم کنارم خواب است و باید خوشحال باشم ولی غم مادرم بالشت زیر سرم را تر میکند
اینجا.. ر
۸ ساااال گذشت
قلبم خیلی سنگینه
یعنی میشه اون دنیا ببنیمش و کلی توی بغلش گریه کنم، آرزوم برای اون دنیا همینه