دنیای من

از خودم و دنیایم مینویسم

دنیای من

از خودم و دنیایم مینویسم

قراره اینجا بنویسم
نمیدونم قراره از چی بنویسم
شاید اینجا فقط برای خودم بمونه:)
.........
عروس‌ بهار و تابستون هستم با یه‌ دنیا عشق و احساس💚

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۱ مرداد ۹۹ , ۰۸:۵۵
    Post 160
  • ۶ مرداد ۹۹ , ۱۳:۱۶
    Post 159
  • ۳ مرداد ۹۹ , ۱۶:۲۵
    Post 157
  • ۳۰ تیر ۹۹ , ۲۳:۴۴
    Post151
  • ۱۶ تیر ۹۹ , ۱۱:۴۷
    Post148
  • ۳۰ خرداد ۹۹ , ۰۱:۱۰
    Post 141
آخرین مطالب

۱۵ مطلب با موضوع «روزانه نویسی» ثبت شده است

امروز دیگه از برنج وا زده بودم و ناهار سوپ با قلقلی گوشت پختم

کارای روتینم را انجام دادم و دو ساعتی دراز کشیدم و کاری انجام ندادم، ایشالا میخوام آموزش نرم افزار کاریم را شروع کنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۰۷
دختر آفتاب

تا ۴صبح بیدار بودم. یه حالت سنگینی داشتم نمیدونم از پرخوری بود یا علایم pms.. از طرفی میگفتم با یه دوش حالم شاید سرجاش بیاد و سبک میشم ولی حسش نبود. از صبح بزور یه ناهار پختم و دل درد داشتم و خوابیدم و تازه از حموم در اومدم و انگار بهترم!!
تصمیم داشتم لباس های کارم را بشورم ولی در توانم نبود دیگه:/
پس فردا کار شروع میشه و ای کاش بخاطر قطع زنجیره انتقال کرونا تعطیل میکردن.. از طرفی هم استرس انتقال بیماری وجود داره و از طرفی خلوته و حوصله سر بره!!!!
روحم خیلی خسته اس ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۱۲
دختر آفتاب

راستی یادم رفت بگم خریدای اینترنتی ام رسید و تقریبا راضی بودم... لباسهای تو خونه ایم را واسه عید تنم کردم

چند روز قبل عید یکی از گلخانه داران، ۶۰ شاخه گل رز برامون اورد و سهم من ۱۲ شاخه گل بود و چقدر خوشحال بودم و به وجد آمدم از اینهمه گل رز و دلم میخواست همشو بزنم بغل و خودمو توی عطرشون و رنگشون خفه کنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۳۶
دختر آفتاب

پنجشنبه ۲۹ اسفند خیلی کار کردم.. همش خرده کار بود و پوستم کنده شد و واقعا برای خودمم کار تراشیدم!! ولی از خودم راضی بودم تا حدی

واسه اولین بار شیرینی نخودچی پختم و حس و حالش را دوست داشتم... طعم مواد خامش اونقدر به دهنم مزه داد که قابل وصف نیسheart

باید عکس شیرینی ها و چند تا دیگه عکس که واسه پست های قبل هست را ثبت کنم و وبلاگم رنگ و لعاب بگیرهsmiley

 

از اصل مطلب دور نشم.‌ خلاصه بامداد یک فروردین شد و من همچنان مشغول بودم و از ۲ نیمه شب گذشته بود که رفتم حمام و تا خوابم ببره ساعت از ۳ گذشته بود. وای خدایا پاهام از درد و خستگی بی جون شده بودن.. ۶ بیدار شدم دوباره کار کردم و تا شد نزدیک سال تحویل. نشستم روی زمین و دعا کردم.. بنظر خودم امسال بیشتر از پارسال حتی دعا کردم‌.. کاش خدا حاجت روام کنه

خدایا شکرت بخاطر این دو روز از سال ۹۹ که خوش گذشت و خوب بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۳۲
دختر آفتاب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۱۰
دختر آفتاب