دنیای من

از خودم و دنیایم مینویسم

Post 239

امروز را روز خیاطی نامگذاری میکنم{#emotions_dlg.kiss} ... چند وقت بود چند تیکه لباس که جاهای مختلفشون نیاز به دوختن داشتند را ازینور به اونور خونه جابجا میکردم و بالاخره سوزن و نخ به دست با چاشنی صحبت با خواهرا، قال قضیه را کَندم البته یه سری لباس هم خونه پدری دارم که همت من را میطلبن!!:/

* از بعد سرکار رفتم پیش پدر و خواهرام و ناهار و عصرونه را با هم بودیم خدا را شکر.. بعدشم اومدم خونه بساط افطاری همسر که از دیشب آماده کرده بودم را چیدم

موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 238

شروع پیاده روی  سال ۱۴۰۰ من و همسر، امروز بود

امیدوارم ادامه پیدا کنه و کاهش وزن و سایز من را به همراه داشته باشه و اولین هدفم، رسیدن به وزن قبل ازدواجمه

موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 237

پنجشنبه هفته پیش اولین روز کاری در سال ۱۴۰۰ بود. دعا میکنم وضعیت کاریم مساعد بشه و یه مسئولیت به درد بخور بهم بدن که بقول معروف جای پام محکم بشه و امنیت شغلی پیدا کنم..

این روزها بیشتر دلم میسوزه از معلق بودن وضع کاریم!! کارمندان رسمی در ماه ۲/۵ روز مرخصی دارند.. ما هم میشه بریم ولی اجازه رئیس را میخواد و یه جوری رفتار میکنن انگار حق طبیعیمون نیس و لطف میکنن و اجازه مرخصی میدن!!! و اینکه خانم هایی که بچه دار میشن نهایت نهایتش ۲ ماه میتونن پیش نی نی شون بمونن

شکر بازم یه حقوق دارم و یه کاری انجام میدم و سرم گرمه تا بعد خدا بزرگه

موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 236

یه نگاهی به قیمت های تورهای مسافرتی میکنم و سرم از قیمت ها منفجر شده..

آخه چرا اینهمه گرونی بیداد میکنه!!

موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 235

دیشب بعد اینکه میزبانی و مهمانیمان تموم شده بود و خوشحال ترین بودم، یک دفعه بغض کردم و یه عالمه گریه کردم چون ۶/۵ ساله مادرم از این دنیا پرکشیده و دلتنگشم:/

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 234

در حالیکه بساط عید دیدنی خواهر شوهر ۲ را هنوز جمع نکردم و ۲ ساعت دیگه هم خونه خ. ش ۱ دعوتیم، نشستم و برنجک میخورم:))

موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 233

سال ۱۴۰۰ مبارک:) 

سالی توام با سلامتی، شادی، موفقیت و جیب پر پول باشه

موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 232

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 231

بدنم کم جون شده و خسته ام! از کارایی که گفتم فقط فریزر را دستمال کشیدم! البته نون و سبزی خریدیم و ظهر که اومدم بسته بندیشون کردم

قراره برق کار بیاد و آشپزخونه نامرتبه!! هال را تازه شروع کردم به تمیز کردن..ساعت ۸ باید برم آرایشگاه و صفایی به ابروهام بدم و احتمالا رنگشونم میکنم

*

تو دلم به خودم غر میزنم که کارهات موند ولی فکرش را که میکنم میبینم ساعت ۵ صبح که پاشدم و ناهار پختم و بعدشم رفتم سرکار.. همش مشغول بودم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

Post 230

یکی هست که از ۵ سال پیش تا همین امروز با حرفاش و زخم زدن به من، آزارم میداد.. امروز در کمال احترام و با حرفای سنگینی که بهش زدم و خاطره ای که برای منو چند دیگه از همکارا موند، بعید میدونم دیگه این زخم زدنش را ادامه بده!!

از جسارت و سنگین بودن و کوبنده حرف زدن امروزم راضیم

موافقین ۰ مخالفین ۰