دلم مسافرت های دوتایی میخواد
دلم مهمونی رفتن میخواد
مگه همه تازه عروس دامادهای سال های قبل یکسال اول کلی مهمونی و مسافرت نمیرفتن، چی شد که همه تازه عروس دومادهای این یکساله کلی مظلوم واقع شدند
دلم مسافرت های دوتایی میخواد
دلم مهمونی رفتن میخواد
مگه همه تازه عروس دامادهای سال های قبل یکسال اول کلی مهمونی و مسافرت نمیرفتن، چی شد که همه تازه عروس دومادهای این یکساله کلی مظلوم واقع شدند
میلاد امام جواد مبارک
امام جواد فرزند امام رضا معروفن به حاجت روایی و من بارها ازشون حاجاتم را خواستم. به اکثر حاجاتم نرسیدم و حتی خیلی دیر شاید برسم ولی این بار ازشون میخوام حاجات همه را بده و به زندگی و درون منم آرامش بده در کنار سلامتی خودم و عزیزانم و خوشحالی و حاجت روایی عزیزانم
______
دیروز بابت یه مشکلی مجبور شدم از امروز دارو مصرف کنم.. تا کی باشه معلوم نیس ..الحمدالله که مشکل خاصی نیس و با دارو رفع میشه ولی بدجوری ته دلم خالی شد. خدایا ایمان دارم خودتی که همیشه و در شرایطی می بینیم.. کمکم کن
تفریح هرزگاه من، اضافه کردن لیست خریدم در دیجی کالا و باسلام هست!!
به امید روزی که دست و دلم نلرزه و خریدها را قطعی کنیم
اینکه حالم به حال جفتشون گره میخوره خوب نیس
من که درست نمیشم.. لااقل حالشون خوب باشه و به آرزوم برسم
ساعت ۲/۵ از سرکار اومدم.. بدو بدو تدارک افطاری همسر را دادم
تازه ماکارونیم را گذاشتم دم بکشه.. سر رب گوجه بساطی داشتم و ... ساعت ۱۰ دقیقه به ۶ اذانه
اوووه ظرفا نشسته ان و wc پر از گاز جوهر نمک منتظر منه.. خدایا
با اینکه یه عالمه کار خونه برام مونده و دو سه روزی تمیزکاری اساسی نکردم و حتی ناهارم را مهیا نکردم، از سکوت خونه استفاده کردم و گل هام را گذاشتم لبه تراس و تراس را حسابی آب و جارو کردم و خودمو را پرتقال و کیوی دعوت کردم... خیلی وقت بود همین سکوت چند دقیقه ای و کوتاه را نداشتم
بوی بهار میاد
بریم دومین روز میزبان بودن را سپری کنیم
دیروز مادرشوهر مهمانمان بود و امروز بابا و خواهرها
خدایا شکرت
امروز، بعد این همه درد و مطب ۲ تا دکتر رفتن و رادیولوژی و استرس کرونا و...واجب شد یه تکونی به خودم بدم و برم به خونه زندگیم برسم.. ۱/۵ ساعت دیگه همسر میرسه
سه شنبه هفته پیش، یه عصب کشی دندون داشتم.. از اون روز یه درد مرموزی دارم و مسکن و چرک خشک کن افاقه نکرده.. امروز مجدد رفتیم دو تا دندانپزشک که دومی گفت عفونت شدیدی زیر دندونت بوده و کلی آنتی بیوتیک داد بهم
خسته شدم هر روز هرروز یه جاییم درد میکنه.. همسر طفلی هم با خودش لابد میگه این دختر همش مریضه
صدای اذان ظهر از توی مسجد نزدیک خونه بابااینا میاد
همیشه دوست دارم صدای اذان از توی مسجد به خونه مون برسه که خونه مون از این نعمت محرومه!
امروز همسر نمیتونست بیاد خونه و من هم دورکار بودم و صبح رفتم دندانپزشکی و بعدش بار و بندیلم را برداشتم و اومدم اینجا
حس خوبیه خدا را شکر خونه بابا اومدن. سایه اش همیشه بالاسرمون باشه و صحیح و سلامت باشه و دور و برش شلوغ بشه و شادیش را ببینیم..
برای بابا و خواهرا ناهار پختم و منتظرم بیان خونه
اولین ناهار بعد ازدواج و بدون حضور همسر جآن در خانه پدری
امیدوارم امروز به همه مون خوش بگذره
ساعت ۱۹ نوشت: اهل منزل آمدن و ناهار را خوردیم و استراحت کردیم و بعدش یه عالمه بستنی و بیسکوییت خوردم و حسابی سنگینم و منو خواهر سالن خونه بابااینا را تمیز کردیمو الانم خواهرک رفته میوه بشوره بیاره بخوریم و همسرم تا نیم ساعت دیگه میاد دنبالم و مبخوام برم خونمون
*توی ذهنم دارم فکر میکنم کم کم خونه تکونی خونه خودم را آغاز کنم و وقتی بذارم برای خونه تکونی خونه بابا اینا و ایضا بقیه وسایلی که اینجا دارم را ببرم خونه خودم
**ک اش روزی برسه که شادی بی پایان پدر و خواهرام را ببینم. حتی اگه خوشحال ترین زن دنیا باشم با ناراحتیشون هزار درجه حالم بد میشه
خدایا تمومش کن و شادی را حق ما بکن