امروز دورکاری بودم و بعد ۴ روز غذا پختم( یک روز مهمان بابا اینا، یک روز خونه برادر شوهر و دو روز دیگرش خونه مادر شوهر بودیم).. فراموشم شده بود آشپزیمتعجبلبخند البته این سری استثنا بود و گرنه همیشه خودم آشپزی میکنم

امروز استارت خونه تکونی را هم زدم و نصف کمدای اتاق خواب را مرتب چیدم.. اگه تا آخر هفته بتونم کمدای جفت اتاق ها را سر و سامانی بدم، خیلی خوبه و یه باری از دوشم برداشته میشه..

*تنها استفاده ما از اتاق خواب و تختمون، انداختن لباسها روی تخته!! دلم میخواد بزودی همسر کارهاش کم بشه و البته پولی جور بشه و بتونیم اشکال تختمون را رفع کنیم و زندگی توش جریان پیدا کنه و کاربریش از انباری به محل خواب تغییر پیدا کنه!!