با اینکه غذا میپزم.. خونه را تمیز میکنم.. امورات خونه قشنگ و دنجم را رتق و فتق میکنم.. میرم سرکار.. با خواهرا حرف میزنم و وقت میگذرونم.. با همسر خوبیم و تا حدی حواسش به دونفره بودنهامون، هست.. با اینکه چند روز پیش یه طبیعت گردی قشنگ داشتیم.. یا اینکه دیروز خواهرا بعد دو ماه مهمانم بود و من غرق خوشی بودم ولی ته دلم آروم نیس.. دیشب موقع خواب همسر میگفت چته و من جواب مشخصی براش نداشتم.. دلم میخواد چند کیلو اضافه وزنم از بین بره و هیچ جوری دست از سرم برنمیداره.. دلم میخواد غروری که نمیدونم من دارم یا همسر نباشه و یکی مون خواسته دیگری براش مهم باشه و شاید علت تمام ناراحتیم همین باشه!!
کاش وقت بیشتری داشتم و برای کارهای شخصی خودم وقت میذاشتم یا اصلا مدیریت زمان بلد بودم!! کمبودش را توی زندگیم حس میکنم