پلو داره دم میکشه

کباب شامی سرخ شده، داخل مخلوط آب، رب گوجه، آبلیمو و فلفل سیاه داره مغز پخت تر میشه

پرده های سالن کنار زده شده و از در تراس باز شده، صدای پرندگان به گوش میرسه و خنکی( که بیشتر سرده تا خنک) به تن خسته ام میخوره!!!

یکساعت دیگه باید سرکار باشم و تهیه صبحانه، تمیز و مرتب کردن آشپزخونه و ظرفای کثیف منو صدا میزنه

شکرت خدا که با اینکه حال دلم یه طوریه ولی طعم همسر دار شدن را میچشم و یه امید کوچیک توی دل خودم و خانواده ام رویش کرد.. یه امیدی که هیشکی درکش نمیکنه مگر اینکه سختی استخوان سوز بسراغش اومده باشه

صبح ۲۹ اردیبهشت همگی بخیر

روزی مملو از سلامتی و شادی داشته باشیم

ساعت ۸:۵۱ نوشت:

با نیم ساعت تاخیر اومدم سرکار ولی از خونه زندگی مرتب و تمیزم خارج شدم و آرامش تا حدی به دلم برگشت و کنار همسرم صبحونه ام را به دلچسب خوردم