بارون شدیدی شروع به باریدن کرده. کاش تا صبح، همینجوری بباره
حس میکنم اینجوری غم دلم شسته میشه
بزن باروووون.. دلم آکنده از غمی است که تنها خدا داند
خدایا برس به دادم
بارون شدیدی شروع به باریدن کرده. کاش تا صبح، همینجوری بباره
حس میکنم اینجوری غم دلم شسته میشه
بزن باروووون.. دلم آکنده از غمی است که تنها خدا داند
خدایا برس به دادم
وای خدایا این چه عیدیه اینقد مرگ و میر داره اتفاق میفته دلم میگیره از پر پر شدن اینهمه آدم و مخصوصا جوونترها
خدایا به خودشون و جوونیشون و خانوادشون رحم کن
خدایا معجزه ات را نشونمون بده
خدایا همه را سلامت نگه دار
کاش شیوع این بیماری لعنتی متوقف میشد
چند دقیقه پیش خبری خوندم مبنی بر پیشنهاد یکی از نما.یند.گان م.جل.س مبنی بر تعطیلی یکماهه کشور... خدای من چه اتفاقی در انتظارمونه.. میدونم چیز بعیدیه ولی خواهش میکنم تلفات این بیماری به صفر برسه و استرس مردم به صفر برسه
امروز دیگه از برنج وا زده بودم و ناهار سوپ با قلقلی گوشت پختم
کارای روتینم را انجام دادم و دو ساعتی دراز کشیدم و کاری انجام ندادم، ایشالا میخوام آموزش نرم افزار کاریم را شروع کنم
تا ۴صبح بیدار بودم. یه حالت سنگینی داشتم نمیدونم از پرخوری بود یا علایم pms.. از طرفی میگفتم با یه دوش حالم شاید سرجاش بیاد و سبک میشم ولی حسش نبود. از صبح بزور یه ناهار پختم و دل درد داشتم و خوابیدم و تازه از حموم در اومدم و انگار بهترم!!
تصمیم داشتم لباس های کارم را بشورم ولی در توانم نبود دیگه:/
پس فردا کار شروع میشه و ای کاش بخاطر قطع زنجیره انتقال کرونا تعطیل میکردن.. از طرفی هم استرس انتقال بیماری وجود داره و از طرفی خلوته و حوصله سر بره!!!!
روحم خیلی خسته اس ....
راستی یادم رفت بگم خریدای اینترنتی ام رسید و تقریبا راضی بودم... لباسهای تو خونه ایم را واسه عید تنم کردم
چند روز قبل عید یکی از گلخانه داران، ۶۰ شاخه گل رز برامون اورد و سهم من ۱۲ شاخه گل بود و چقدر خوشحال بودم و به وجد آمدم از اینهمه گل رز و دلم میخواست همشو بزنم بغل و خودمو توی عطرشون و رنگشون خفه کنم
پنجشنبه ۲۹ اسفند خیلی کار کردم.. همش خرده کار بود و پوستم کنده شد و واقعا برای خودمم کار تراشیدم!! ولی از خودم راضی بودم تا حدی
واسه اولین بار شیرینی نخودچی پختم و حس و حالش را دوست داشتم... طعم مواد خامش اونقدر به دهنم مزه داد که قابل وصف نیس
باید عکس شیرینی ها و چند تا دیگه عکس که واسه پست های قبل هست را ثبت کنم و وبلاگم رنگ و لعاب بگیره
از اصل مطلب دور نشم. خلاصه بامداد یک فروردین شد و من همچنان مشغول بودم و از ۲ نیمه شب گذشته بود که رفتم حمام و تا خوابم ببره ساعت از ۳ گذشته بود. وای خدایا پاهام از درد و خستگی بی جون شده بودن.. ۶ بیدار شدم دوباره کار کردم و تا شد نزدیک سال تحویل. نشستم روی زمین و دعا کردم.. بنظر خودم امسال بیشتر از پارسال حتی دعا کردم.. کاش خدا حاجت روام کنه
خدایا شکرت بخاطر این دو روز از سال ۹۹ که خوش گذشت و خوب بود
از کلیه دست اندرکاران سریال پایتخت ۶ تشکر میکنم و براشون سلامتی و شادی و عشق را آرزو میکنم
با دیدن قسمت ۲ پایتخت امشب، خیلیییی خندیدم. این ۲ قسمتش که عالی بود و امیدوارم همینطوری پیش بره..یادم نمیاد آخرین بار کی اینقدر خندیدم شاید عید ۹۷ بود
روح خشایار الوندی عزیز شاد
در آستانه سال نو برای تان:
یک ﺑﺎﻍ ﺳﻼﻡ…
یک ﺳﺒﺪ ﻣﺤﺒﺖ…
یک ﺩﻧﻴﺎ ﻋﺸﻖ…
یک ﻋﺎﻟﻢ خوشبختی…
یک ﺩﺷﺖ ﻻﻟﻪ…
یک ﺻﺤﺮﺍ مستی…
یک ﻛﻮﻩ دوستی…
یک ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ…
یک ﺟﻬﺎﻥ ﺯﻳﺒﺎیی…
یک ﺩﺍﻣﻦ نیک نامی…
ﻳﻚ ﻋﻤﺮ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯی…
یک ﺗﺒﺴﻢ ﻧﺎﺯ…
ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﻢ…
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻟﺘﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ…
بهارتون پر از معجزه لبخند…
عیدتون مبارک
* خدایا به تمام عزیزانت قسمت میدهم که سال خیلی خوبی را برای من و خانواده ام رقم بزنی و بخت و اقبالی خوب و همیشگی نصیبمان گردانی. الهی آمین