غروب ۴ مرداد ۱۴۰۰... تراس خانه پدری و صدای قرآن از مسجد محله:)
و من غرق درین فکرم که امسال دومین تابستونی که مشغله فکریم زیاده و نمیتونم حتی یه پیاده روی و پارک رفتن ساده داشته باشم ولی الحمدالله که مشغله فکریم چیزی خوبیه:))
غروب ۴ مرداد ۱۴۰۰... تراس خانه پدری و صدای قرآن از مسجد محله:)
و من غرق درین فکرم که امسال دومین تابستونی که مشغله فکریم زیاده و نمیتونم حتی یه پیاده روی و پارک رفتن ساده داشته باشم ولی الحمدالله که مشغله فکریم چیزی خوبیه:))
پیش از ظهر، با مادر همسر رفتم خرید سبزی کوهی
کرفس و کنگر خریدم
بوی کرفس مست مستم کرده😊😍 حالم با استشمام این بو، عاااالیه
چند وقت به همسر طفلکی گیر دادم برام یه هدیه خوب و خوشحال کنبخره😀 حتی توی لیست خریدم براش نوشتم هدیه😂😂
امروز رفته شهر بغلی، سفارش دادم ظروف سفالی قشنگ برام بخر
امیدوارم مغازه های صنایع دستی باز باشن و دل منم شاد بشه🙏🙏
از ساعت ۴ که بیدار شدیم و سحری خوردیم تا ۶/۵ صبح خوابم نبرد دیگه تا ساعت ۱۱ صبح خواب بودم و واقعا مسئله نایابی بود:))
خودم را تنهایی به دیدن انیمیشین coco دعوت کردم و لذت بردم.. توی حیاط خونه و تراس هم به اتفاق همسرم رفتیم و هوای بهار را استشمام کردیم
چند شب پیش ها فیلم زندانی ها و گدایان تهران را دیدیم که از اولی خوشم نیومد و ندیدمش تا آخر ولی دومی قشنگ قشنگ نبود ولی یه تیکه هاییش طنز و بامزه بود:)))
دیروز سرکار نبودم و صبحش که مشغول آشپزی و مرتب کردن خونه بودم و عصرش ۲ ساعت خوابیدم و خیلی چسبید:)
بعدش پا شدم بقیه پذیرایی را تمیز کردم و جارو کشیدم( بالاخره از کثیف شدن خونه در روز ۱۲ فروردین فارغ شدم/ عید دیدنی قوم شوهر که اعصابی از من خورد کرد و هنوز ترکش هاش از زندگیمون خارج نشده!! و هیچ وقت این همه ناهماهنگی را یادم نمیره!!)
ساعت ۶ و نیم هم به قصد پیاده روی از خونه زدم بیرون و سر از بازار در آوردم و یه سری اقلام برای خونه خریدم
۱/۵ ساعت پیاده روی کردم و بعدش به همسر ملحق شدم و ۹ خونه بودیم و شام را گرم کردم و چای و میوه خوردیم و فیلم پاستاریونی را دیدیم و خیلی کیفور شدیم.. فیلمی طنزگونه بود و دوسش داشتیم و ارزش دیدن داشت
لابلاش پا میشدم و مقدمات عدس پلوی افطار امروز همسر را مهیا میکردم!! ساعت ۵/۵ صبح پا شدم و غذا در حال دم کشیدنه!! بنظرم غذام اونطور که میخوام، خوب نشده و خیلی زردچوبه زدم:/
امروزم بعد کار، میرم خونه بابام اینا.. چون ظهر، همسر نمیاد خونه و چه کاریه تنها بمونم خونه
* این روزا خیلی خیلی وقتم با کارای خونه میره و راضی نیستم
همسر هم دیگه کمک صد سال یه بارش را نمیکنه و صفر تا صد کارا خونه با خودمه!! حتی یه میوه هم پوست نمیگیره!!
امروز هوا فوق العاده سرده!! موندم چطور من و همسر ساعت 7/5 صبح پیاده اومدیم محل کارم
دیروزم یک ساعت تمام توی خیابون ها پیاده روی داشتیم و بعدش اومدیم ناهارمون را خوردیم ولی از دیروز تا حالا سرمای بدی توی وجودم حس میکنم
خدایا شکرت که همسر را امسال توی تقدیرم نوشتی و دیگه تنها نیستم
خدایا آرزوی تمام مجردهایی که آرزوی ازدواج را دارن را برآورده کن
دیشب بخاطر م. ش که اومد شب نشینی نشد ناهار امروزمون را آماده کنم.. ساعت 2 که میرسم خونه تازه باید ناهار درست کنم اونم برای شوهر من که همیشه خدا برای گرم کردن ناهار هم کم حوصلگی میکنه چه برسه تدارک ناهار
گوشیم دو روزه خراب شده و چقدر بی خبری و ایضا وابستگی به نت سخته!!!
با لپ تاپ می نویسم!!
کارهای روزمره ام را انجام دادم و با خیال راحت اومدم اینجا. آش رشته سیزده بدرمون را خوردیم و ولو شدم روی کاناپه و میخوام نرم افزار درسیم را بخونم و ایضا آهنگ گوش کنم... هرچند بیشتر دلم فیلم دیدن میخواد.. بینش هم دنبال قالب برای وبلاگم میگردم البته اگه نت همکاری کنه
الهی شکرت
بعدا نوشت: این هفته، خیلی کِش نیومده؟؟!!