دوست دارم در حال حاضر خونه قشنگم بودم و به کار هنریم می رسیدم!!
دوست دارم در حال حاضر خونه قشنگم بودم و به کار هنریم می رسیدم!!
دیروز سرکار نبودم و صبحش که مشغول آشپزی و مرتب کردن خونه بودم و عصرش ۲ ساعت خوابیدم و خیلی چسبید:)
بعدش پا شدم بقیه پذیرایی را تمیز کردم و جارو کشیدم( بالاخره از کثیف شدن خونه در روز ۱۲ فروردین فارغ شدم/ عید دیدنی قوم شوهر که اعصابی از من خورد کرد و هنوز ترکش هاش از زندگیمون خارج نشده!! و هیچ وقت این همه ناهماهنگی را یادم نمیره!!)
ساعت ۶ و نیم هم به قصد پیاده روی از خونه زدم بیرون و سر از بازار در آوردم و یه سری اقلام برای خونه خریدم
۱/۵ ساعت پیاده روی کردم و بعدش به همسر ملحق شدم و ۹ خونه بودیم و شام را گرم کردم و چای و میوه خوردیم و فیلم پاستاریونی را دیدیم و خیلی کیفور شدیم.. فیلمی طنزگونه بود و دوسش داشتیم و ارزش دیدن داشت
لابلاش پا میشدم و مقدمات عدس پلوی افطار امروز همسر را مهیا میکردم!! ساعت ۵/۵ صبح پا شدم و غذا در حال دم کشیدنه!! بنظرم غذام اونطور که میخوام، خوب نشده و خیلی زردچوبه زدم:/
امروزم بعد کار، میرم خونه بابام اینا.. چون ظهر، همسر نمیاد خونه و چه کاریه تنها بمونم خونه
* این روزا خیلی خیلی وقتم با کارای خونه میره و راضی نیستم
همسر هم دیگه کمک صد سال یه بارش را نمیکنه و صفر تا صد کارا خونه با خودمه!! حتی یه میوه هم پوست نمیگیره!!
امروز را روز خیاطی نامگذاری میکنم ... چند وقت بود چند تیکه لباس که جاهای مختلفشون نیاز به دوختن داشتند را ازینور به اونور خونه جابجا میکردم و بالاخره سوزن و نخ به دست با چاشنی صحبت با خواهرا، قال قضیه را کَندم البته یه سری لباس هم خونه پدری دارم که همت من را میطلبن!!:/
* از بعد سرکار رفتم پیش پدر و خواهرام و ناهار و عصرونه را با هم بودیم خدا را شکر.. بعدشم اومدم خونه بساط افطاری همسر که از دیشب آماده کرده بودم را چیدم
شروع پیاده روی سال ۱۴۰۰ من و همسر، امروز بود
امیدوارم ادامه پیدا کنه و کاهش وزن و سایز من را به همراه داشته باشه و اولین هدفم، رسیدن به وزن قبل ازدواجمه
پنجشنبه هفته پیش اولین روز کاری در سال ۱۴۰۰ بود. دعا میکنم وضعیت کاریم مساعد بشه و یه مسئولیت به درد بخور بهم بدن که بقول معروف جای پام محکم بشه و امنیت شغلی پیدا کنم..
این روزها بیشتر دلم میسوزه از معلق بودن وضع کاریم!! کارمندان رسمی در ماه ۲/۵ روز مرخصی دارند.. ما هم میشه بریم ولی اجازه رئیس را میخواد و یه جوری رفتار میکنن انگار حق طبیعیمون نیس و لطف میکنن و اجازه مرخصی میدن!!! و اینکه خانم هایی که بچه دار میشن نهایت نهایتش ۲ ماه میتونن پیش نی نی شون بمونن
شکر بازم یه حقوق دارم و یه کاری انجام میدم و سرم گرمه تا بعد خدا بزرگه
یه نگاهی به قیمت های تورهای مسافرتی میکنم و سرم از قیمت ها منفجر شده..
آخه چرا اینهمه گرونی بیداد میکنه!!
دیشب بعد اینکه میزبانی و مهمانیمان تموم شده بود و خوشحال ترین بودم، یک دفعه بغض کردم و یه عالمه گریه کردم چون ۶/۵ ساله مادرم از این دنیا پرکشیده و دلتنگشم:/
در حالیکه بساط عید دیدنی خواهر شوهر ۲ را هنوز جمع نکردم و ۲ ساعت دیگه هم خونه خ. ش ۱ دعوتیم، نشستم و برنجک میخورم:))