دلم خواب و کتاب خوندن میخواد. امیدوارم امشب ۱۰ به بعد آزاد باشم و کمی به خودم استراحت بدم
امروز اولین ماموریت کاری را البته از نوع اجباریش رفتم و نیم ساعتیه رسیدم خونه و متاسفانه روزه امم باطل شد و خیلی آفتاب سوخته شدم
بعدا نوشت:
خواب دیشبم قشنگ از تنم در اومد:( به نیت روزه هم که بودم و سحری که خورده بودم و گرسنه تا ساعت ۵ عصر بودم و کلی هم پیاده روی زیر آفتاب و تو بیابون و..
تا آخر شب باید کل لباسهای سرکارم که پر از خاکه بشورم و امیدوارم تا صبح خشک بشه و حموم و جز خوانی قرآنم هم دارم:/
دیروز عصر دست به کار شدم و افطاری درست کردم و با آشپزی مشغول بودم.
بعد افطار خیلی خیلی خوابم میومد و با خودم گفتم دو سه ساعتی میخوابم و خودکار بیدار میشم و دعای جوشن کبیر را حداقل میخونم ولی بیدار نشدم تا سحر.. و این چنین اولین شب قدر را از دست دادم:/
امروز کار با دو ساعت تاخیر شروع میشه و من از این دو ساعت دارم استفاده میکنم و در حال تدارک ناهار اهل خانواده هستم و یکمی خونه را جمع و جور کردم