دنیای من

از خودم و دنیایم مینویسم

دنیای من

از خودم و دنیایم مینویسم

قراره اینجا بنویسم
نمیدونم قراره از چی بنویسم
شاید اینجا فقط برای خودم بمونه:)
.........
عروس‌ بهار و تابستون هستم با یه‌ دنیا عشق و احساس💚

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۱ مرداد ۹۹ , ۰۸:۵۵
    Post 160
  • ۶ مرداد ۹۹ , ۱۳:۱۶
    Post 159
  • ۳ مرداد ۹۹ , ۱۶:۲۵
    Post 157
  • ۳۰ تیر ۹۹ , ۲۳:۴۴
    Post151
  • ۱۶ تیر ۹۹ , ۱۱:۴۷
    Post148
  • ۳۰ خرداد ۹۹ , ۰۱:۱۰
    Post 141
آخرین مطالب

دلم برات تنگه.. تو را میخواهم مامانی

چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۱ ق.ظ

این روزها جای خالی مادرم بر روی قلبم خیلی سنگینی میکنه

دارم اشک میریزم و اشک میریزم و اشک میریزم

چی شد که سرنوشت ما اینطور شد

یعنی میشه توی اون دنیا پیش مادرم باشه و باهاش حرف بزنم و بغلش کنم و برم توی بغلش

خدایا ابن نبود را برامون جبران میکنه؟

من برای از دست مامانم خیلی کوچیک بودم.. قدرش را ندانستم

من در آش فراقش دارم آب میشم

کاش میشد همین الان برم سرمزارش

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۱۴
دختر آفتاب

نظرات  (۱)

عزیزم روحشون شاد....همیشه بدون اینو که مادرت رهات نکردن....و بیناتر از قبل در کنارت هستن...

من پدربزرگم رو خیلی دوست داشتم...چند سالی هست که دیگه ندارمشون...ولی هر موقع چشمام به یادشون اشکی میشه کنارم حسشون میکنم....هر وقت گرفتار میشم توی دلم ازشون کمک میخوام و شگفتا که گره کارم باز میشه....و به خواب هم میبینمشون....زنده تر از قبل....

توام ایمان داشته باش که روح مادرت مرتب بهت سر میزنه و تنهات نمیذاره....حتی اگه جسم مادیشون در کنارتون نباشن....و نبینیشون...

پاسخ:
مه سو جان من با سر زدنش اونم اینطوری البته اگه واقعا بیاد اروم نمیشم

من خودش را میخوام.. وجودشو. صداشو
.با هام حرف بزنه
صدامو بشنوه

خیلی سخته خیلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی