Post 200
از وقتی ازدواج کردم دوماهی درگیر حساسیت و اگزامای شدید پوستی شدم تا آخرش طبابت یک متخصص نجاتم داد.. کرونایی که با بدن درد و شانه درد و کمردردی بدی همراه بود و حالت تهوع و کمردردش حتی تا دو ماه همراهم بود.. پریودی های دردناک و غیرقابل تحمل که مرخصی میگرفتم و خونه میومدم
و این ۱۲ روزی که درگیر شانه درد و گردن درد هستم و حتی ضعف و بی حالی که با پای خودم رفتم و آمپول تقویتی زدم و از من بعید بود
جمعه بیحال بودم و همش خواب..یکشنبه با اینکه خونه بودم حتی نتونستم ناهار بپزم و حتی میلم به غذایی که مادرهمسر اورد، نکشید
دیروز کمی بهتر بودم و به درخواست بیشتر همسر تا خودم، رفتم خونه بابا اینا.. حقیقتش دلم برای بابا و شرایطش سوخت و نمیدونم ازین بود یا علت عصبی نداشت و گردن دردم زیاد شد و همسر اومد سراغم و توی راه التماسش میکردم اروم تر رانندگی کنه و اشکم از درد سرازیر بود. دیشب همسر مراقبم بود ولی میترسید دستم بذاره و اگه کمی بهم نزدیک میشد صدای ناله ام از درد بلند میشد.. یکبار عضلاتم قفل شده بودند و خودم نمیتونستم جابجا بشم و همسر کمکم کرد ولی انچنان دردی به وجودم سرازیر شد و یه عالمه گریه کردم. همسر مستاصل شده بود و ازش خواهش کردم بخوابه.. چهار تا بالشت گذاشت پشتم و به شوفاژ تکیه دادم و کمی کتاب خواندم وم همسر کمی خوابید
سرچ کردم که برای گرفتگی عضلات چی خوبه و یکی از مواردش نوشیدن آب بود. با هزار زحمت رفتم آب زیادی خوردم و بعدش کل بدنم شروع به لرزش کرد و انگاری دردم کمتر شد و همسرو بیدار کردم و کمکم کرد خوابیدم. از اون موقع تا حالا فقط دراز کش هستم. بهترم ولی تا خوب شدن فاصله دارم
خلاصه بگم خیلی لاجون شدم و نمیدونم علت چیه.