قراره این نازدونه دلبر توی آشپزخونه دلباز و پر نور و پر گل و گیاهم با یه پنجره قدی رو به بیرونش که هر روز شاهد جریان زندگیه خودنمایی کنه. قراره اون خونه و عشق جریان توی خونه منو هزار بار عاشق خدا و نعمتهاش کنه و با خودش بگه *وعده خدا راست بود و پایان شبه سیه سپید بود* و باورم نشه که اینهمه عشق و خوشبختی و امید و انگیزه برای زندگی مال خود ِ خودمه و آرزویم برآورده شده
عشق و خوشبختی نزدیک ِ نزدیکه